سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولد دوباره (دختر امروز)
 
قالب وبلاگ

 

سرش را گذاشت روی پاهای کسی که درد دین داشت... اولش  خوب بود .ولی بعد سردرد گرفت .از ان سردردهایی که امان ادم را میبرد.نتوانست ...دل برید ...بچه ها را برداشت ورفت...امریکا

و ان وجود که همه اش درد بود و عشق تنها ماند ...

غاده  اما اگاهانه به دنبال درد رفت و عاشقانه ..سرش را گذاشت روی پاهایی  که  دردهایش  مسری  بود.او هم سر درد شد اما اهلی من العسلی بود دردهای مصطفی....عاشق دین بود و درد..و مصطفی مظهر اینها بود...پ

 باربط نوشت!:

1.نیمه ی پنهان ماه بودن دل بزرگی هم میخواهد...تفسیر من بود از کتاب نیمه ی پنهان ماه

2.مسئولین  انکادر و کت شلوار پوش پشت میز نشسته ی زیر کولر را که میبینم دلم هوای چمران میکند

بیربط نوشت!:

.پیرزنی را دیده ای که در گرمای بی رحم افتاب تابستان برای خنک شدن در خانه اش یک بادبزن هم نداشته باشد؟کولر و پنکه پیشکش...اگر ندیده ای برو اردوی جهادی...سختتر از این را هم میبینی...

 

. ای بابا سه ماه تابستون ده روزش رو وقت نداری بری اردو جهادی؟!انسان سازه...حتما برو.نمک گیر میشی !

چار روز دل بکن از غذای خوشمزه ی مامان و کولر ابی و گازی


[ جمعه 90/4/24 ] [ 2:7 عصر ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]

سلام .حال شما خوبه؟خانواده خوبن؟ بچه ها خوبن؟خانومتون خوبن؟ اقاتون خوبن؟خودتون خوبین؟ای بابا حالم بهتر شده یکی جواب مارو بدهنیشخنداخ اخ دلم چقد واسه این شکلکه تنگ شده بود خیلی نگاه با مصمایی(شایدم با مسمایی)دارهنیشخندوالبته لبخند معصومانه!

اومدم بگم که رفقای تهرانی(قابل توجه" ساقی" و "افتابگردون" whistling)ما تا چند روز دیگه اگر خدا بخواد میایم تهران. ادرس خونتون رو تا بیستو چار!ساعت دیگه نفرستین میام وبلاگتون خون وخونریزی راه میندازم عصبانیشما ادرس بدین قول میدم نیامنیشخندیا حداقل تنها نیام . همه ی بچه های جنبش عدالتخواهو هم میارم ما تک خوری نداریم! یولتهرانیهای دیگه هم که ما نمیشناسیمشون دستا بالا!خودتونو لو بدین...نیشخندنترسین خبری نیست نمیام خونتون  همش هارتو پورتهناراحت 

ساقی و افتابگردون هم اگر حوصله ی مهمون داری ندارین  حداقل بهشت زهرا بیاین  ببینیمتوندل شکستهلازم بذکره که اگر استقبالتون خوب نباشه نمیام!whistlingالبته فک کنم  باید صبح تا شب جلسه  باشیم یولحالا تعارف بزنین فکرامو میکنم!!البته یک بچه مثبتی امنیشخندهر وقت تو شهر نیستم میخوام برم خونه ی کسی زنگ میزنم به مامانم و اجازه میگیرم و مامانم هم در کمال مهربانی اجازه نمیدن و منم در کمال قوثه خوردن!!نمیرمدل شکسته  نیشخند

راستی دعوت از استان البرز هم میپذیریم!!اصلا خدا رو چه دیدی شاید در اینده ی نزدیک به شهر شما هم امدیم!!نتیجه اینکه اهالی محترم ایران زمین!!!اماده باشید ...ما امدیمهورا

 

پی نوشت:فردا میریم جلسه ای با ایت الله مصباح و اقای الهام و غیره ،سوالی پرسشی ندارین؟ای بابا شما دیگه چه جوونایی هستین!یعنی چی سوال نداریم!جمع کنین وبلاگاتونونیشخند

 


[ پنج شنبه 90/4/23 ] [ 8:21 عصر ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]
[ چهارشنبه 90/4/22 ] [ 10:1 عصر ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]

این مطلب بیشتر برای رفقای حقیقیم هست که ادرس اینجا را دارند .اصلا هم جالب نیست هر کس دلش میگیره  نخونه

 

عادت ندارم از غصه هام حرف بزنم..مگر دردهایی که در راستای دغدغه ها و ارمانهامه(درسته که اه چه شعاری!ولی حداقل سعی میکنم اینجوری باشه).سعی میکنم حزنم در قلبم باشه و شادی در صورتم .. رفقای حقیقی م خودشون میدونن اخلاقمو...ولی گاهی ادم نیاز به سبک شدن داره..اینجا مینویسم تا سبک بشم.راستی رفقای حقیقی که ادرس اینجا را دارید! شاید مدتی پیامکهایتان بی جواب بماند...زود پیام ندیدعروس شدی خبریه کشتید ما رو مگه هر کی بی خبر شدیعنی عروس شده!؟شکست عشقی هم نخوردم !اصلاتا حالا کسی که ارزششو داشته باشه ندیدم که بعد بخوام بهش فکر کنم و بعد شکست بخورم!نگید چه پر ادعا!نمیگم نیست شاید من ندیدم...اصلا این حرفای صد تا یه غاز! مشکل من نیست.

مشکل من مسلمونیه...دلم از دست بعضی از مسلمونا گرفته...دروغ میگیم ولی مسلمونیم.غیبت میکنیم ولی مسلمونیم تهمت میزنیم ولی مسلمونیم .ایه های قرانو میخونیم موسی ماییم فرعون اونیه که با ما نیست.تحلیل سیاسی میکنیم ما با علی(ع) هستیم اونایی که با ما مشکل دارن خوارجن ...دممون گرم میزان ماییم اصلا شاید چون حدیث ثقلین یعنی دو ثقل ما توش میزان نیستیم وگرنه ما رو باید سومیش میذاشتن.طرف داماد یشه یذره عدالت نداره فقط خونوادش مهمن و زنشم که قهرمانه ست نه ریحانه!یعنی خدمتکار وپیشکار...اون یکی داماد میشه باز یذره عدالت نداره فقط خانومشو بچه هاش.به مادرش پرخاش میکنه!اون یکی عروس میشه یه ذره تو زندگیش اسلامو رعایت نمیکنه...نمیخواد تو خونواده ی من دنبال مصداق بگردین !که فک کنین از این وضعیت ناراحتم! ...لازم نیست توخونه ی خودت باشه همین که ببینی ... .همسایه م گرسنه میخوابه و من نون بوقلمون میخورم اونشب وهمچنان مسلمونم.تو فلسطین و بحرین وکشورهای اسلامی دارن همه رو به خاک و خون میکشن ولی من همچنان مسلمانم ...دلم گرفته...از مسلمانی بعضیها..اسلامو دوست دارم خیلی...همه ی مشکلاتمان از عمل نکردن به اسلامه...مسلمانانی که به نام مسلمانند ورکه میبینم قلبم میگیره...خودم از همه بدتر...خدا رو شکر که اینقدرحسن ظن داریم به خودمون...نمیدونم گویا این حدیثهای پیامبر که این جوریه که هر کس این کار را کند یا ان کار را نکند مسلمان نیست رو با پیشرفت علم حذف کردیم یا به ما تخفیف میدن....حالم خوب نیست رفقا....خیلی دلم گرفته...شاید اصلا این وبو حذف کنم...شایدم نه...برام دعا کنین...بی خیال این جمله ی تو مثلا روانشناسی!هنوز لیسانسمو نگرفتم !!لاقل تا اون موقع نگین..... 

بعدا نوشت:

1.مسلمانی ز سر گیریم!

2.گفتم که خودمم هیچ ادعایی ندارم!با خودم بودم اصلا!

3. این که گفتم کسی رو ندیدم ارزششو داشته باشه :یعنی مسلمون واقعی..خودم نیستم پس نباید از بقیه توقع داشته باشم.

4.ادم خوب هم زیاده.. که  مسلمون واقعی باشه ...ولی فعلا از بدا ناراحتم

5.هیچ زخمی دردناکتر از زخم زبون نیست...مراقب زبونامون باشیم...دعاااااااااااااااا کنید برام...خواهشا


[ سه شنبه 90/4/21 ] [ 4:42 عصر ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]

دیروز رفتیم سینما.فیلم "ورود اقایان ممنوع "رو دیدیم.به کارگردانی رامبد جوان وفیلمنامه نویسی پیمان قاسم خوانی.

این هم تحلیل بنده:.از نظر من رامبد جوان در فیلمهایش به جز جذب مخاطب به موضوعات دیگر اهمیتی نمیدهد.جذب مخاطب و خندیدن مخاطب به هر قیمتی والبته با چاشنی استفاده از جنسیت که در اسم فیلم هایش هم دیده میشود و در فیلم پسر ادم دختر حوا هم شاهدش بودیم...همان دعوای برابری زن و مرد که هر چقدر هم که در اسلام پاسخهای منطقی در این زمینه داشته باشیم مهم نیست مهم اینست که فیلم فروشش بالا باشد حالا به هر قیمتی...نکته اینجاست که من نمیدانم ایا اگر همه ی بازیگرهای ما کارگردان نشوند مرتکب گناه شده اند؟نمیخواهم بگویم اشکالی دارد در مواردی شاید هم بسیار موفق باشد اما لزوما اینطور نیست که هر کس استعداد بازیگری داشت استعداد کارگردانی هم داشته باشد!!الان شما ببینید خیلی از بازیگران طنز ما وارد عرصه ی کارگردانی شدند مثل همین اقای رامبد جوان یا اقای رضویان(فیلم بی محتوای به روح پدرم)..ما باید تکلیفمان را با طنز مشخص کنیم چرا اینقدر فضای طنز سینمای ما با لودگی در امیخته است؟!ما انقلاب کرده ایم که همه چیزمان را در خدمت اسلام که هدفش رشد وکمال انسان هست قرار دهیم انوقت بعد از سی سال دیدن فیلمهایی که به دعوا بر سر برتری زن ومرد میپردازد تاسف اور نیست؟ایا نمیشود طنز را در راه ارمانها به کار گرفت؟!میشود اگر نمیتوانیم اشکال از ماست نه از امکان پذیر بودن یا نبودن! ما از سالها پیش در طنز بزرگانی مثل کیومرث صابری داریم که اینهمه حرفهایش طرفدار و خریدار داشت...بدون لودگی! ..خیلی زجر اورست که بعد از سی سال گذشتن از انقلاب بروی بنشینی در سینمای جمهوری اسلامی وببینی که شخص اول فیلم در انتهای فیلم به این نتیجه میرسد که باید ارایش کند تا داخل ادم به حساب بیاید و مقنعه ای که از اول فیلم ( البته به طرز بد و شلخته وخنده دار:طوری که باعث خنده شود) جلو بود را به عقب میکشد وموهایش را بیرون میدهد و (شرمنده باید بگویم که:پشت لب خانم مدیر که به طرز خنده اوری سبز بود هم تمیز میشود واین هم یکی دیگر از ...) و حالا بعد از فیلم این منم که باید به خواهر ده ساله ام که یک ونیم ساعت با این فیلم خندیده بفهمانم که اگر موهایش را بیرون ندهد امل نیست... این موضوع و کل فیلم خیلی تفسیر دارد که اگر خودتان ببینید متوجه میشوید..و البته این موضوع فقط یکی از توهینهای فیلم است..ناگفته نماند شعر پایانی فیلم هم که افتضاح بود!!دقیق یادم نیست!(درستو بخون و گرنه شوهر میکنی و یه همچین چیزایی!!) البته اشکال فقط متوجه کارگردان نیست و بنظر بنده شخص به همان اندازه کلیدی ومهم نویسنده است ... همانطور که عرض شد نویسنده ی این اثر پیمان قاسم خوانی ست که خودمانی بگویم بودار مینویسد..!این را از سن پطرزبورگ فهمیدم...از نقدهای عمیقتر که در حیطه ی تخصصی ست بگذرم این فیلم اکنده از لغات بسیار رکیک و زشت بود البته به جز فحشهایی که اقای قاسم خوانی با خونسردی تمام میدادند...و در کل واقعا فیلمیست که جای نقدهای عمیقتری دارد .... بنده که دقیق سر وته فیلم را نفهمیدم ولی حتما اقای قاسم خوانی و افخمی خودشان خوب میفهمند ...و جالبتر از اینها استفاده از این نویسندگان در برنامه های طنز تلویزیونست    .........

اگر همینطور پیش برود که تا یکی دو سال دیگر...اگر نگوییم همین حالا...باید فاتحه ی سینما و....را خواند اما ما _من و تو_نباید....نباید...نباید...بگذاریم ....باید مثل اوینی" درد دین" داشت و "با سواد" شد و "کفش اهنین" به پاکرد

پی نوشت:راستی این جمله از کیست؟فرهنگ ان چیزیست که حاضرم جانم را در راهش فدا نمایم

خودنویس1:نمیدونم چرا وقتی غصه میخورم سبک نوشتاریم عوض میشه!!

2.بی تفاوت نباشیم لطفا!! 

 


[ یکشنبه 90/4/19 ] [ 12:34 عصر ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]
   1   2      >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 137634