سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولد دوباره (دختر امروز)
 
قالب وبلاگ

نامه  امام به همسرشان


همسر عزیزم؛

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم؛ در این مدتی که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما

هستم و صورت زیبایت در آیینه‌ی قلبم منقوش است. عزیزم؛ امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش

حفظ کند. (حال) من با هر شدتی باشد می‌گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمده، خوش بوده. الآن در شهر زیبای

بیروت هستم. حقیقتاَ جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظره‌ی خوش دارد. صد حیف که
محبوب عزیزم، همراهم نیست که این منظره‌ی عالی به دل بچسبد. به هر حال امشب، شب دوم است که منتظر

کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌کند... . خیلی سفر خوبی است. جای شما خیلی

خیلی خالی است. دلم برای پسرت قدری تنگ شده... .


ایام عمر و عزت مستدام

تصدقت؛ قربانت روح ا...

*****************
پی نوشت1:یاد بگیریم !

2.امروز امتحان فیزیولو‍ژی اعصاب و غدد داشتیم...:)بد دادم!:(

3.این پست در راستای اون پست "یک عاشقانه ی پاک" هست

 


[ شنبه 90/3/21 ] [ 11:38 صبح ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]

هو العشق

به واژه ی عشق به شدت احترام میگذارم...با این وجود همیشه از عاشقانه نوشتن پرهیز می کردم :به خاطر سهیم نشدن در این فضای هوس الوده ای که به جای عشق به خوردمان دادند...ولی دیدم این عقب نشستنها کاری از پیش نمیبرد...من از نوشتن از عشق پرهیز میکردم همانطور که از خواندن رمانهای عاشقانه...یادم هست دوران راهنمایی یک رمان عاشقانه خواندم...به اقتضای سن وسالم ..از صحبتهای با هم سن وسالانم تازه فهمیده بودم که یکی از نشانه های بزرگ شد اینست!اسمش را هنوز یادم هست و حتی بعضی سطرهایش...اول کتاب دختر پولدار قصه ی ما عاشق!(دوست ندارم بگویم عاشق!باور کنید...اما چه کنم که واژه ای برای تمییز دادن عشق پاک و ناپاک ندارم....پس این واژه را از من قبول کنید:آشق یا همان آش ق)داشتم میگفتم!دختر پولدار آش ق پسر کارگر خانه ی شان میشود و اول کتاب اینطور شروع میشود که پسر به پارویی که با ان برفها را میروبد تکیه میکند و دختر به ان پا رو حسودی میکند!!!!!!!!!!و تا اخر  کتاب همین خذعبلات!..برای ذهن یک دختر چهارده ساله...کتاب را ازکتابخانه ی اداره ی ارشاد گرفته بودم! خدا روح و روان نویسنده ی کتاب را_زنده یا مرده_ شاد گرداند!باعث شد من کلا رمان آش قانه خوانی را تعطیل کنم!اولین بار اخرین بار شد...  !

تا اینکه چند سال پیش بنا به تعاریف بسیار یکی از دوستان "من او" را خواندم...اولش نچسبید اما بعد که تحلیل کردم دیدم این شروعی تازه بود بر یک "عاشق"انه نویسی..یک عاشقانه ی پاک...من عشق فعف ثم مات مات شهیدا...کاری ندارم که "من او" قوی بود یا نه...اصلا بحثم سر این نیست.حرفم سر این موضوع ست که امیر خانی راهی را شروع کرد وما باید ادامه بدهیم ...ولی احساس میشود که ما باز هم داریم غفلت میکنیم...و هر سال فقط منتظریم ببینیم رضا امیر خانی امسال چه کرده است !پس کی میخواهیم بیاییم وسط میدان؟نمیگویم همه،هر کسی که دستش قوتی دارد که کم هم نیستند...نمیگویم حتما کتاب چاپ کنیم !این همه وبلاگها و وبسایتهای با نویسندگان قوی _این افسران جنگ نرم_ دارند...این همه الگو داریم در عاشقانه های پاک در اسلام....چرا گاهی از بعضی میدان ها فرار میکنیم؟کافیست در اینترنت سرچ کنید عشق ...شعر یا داستان عاشقانه.. تا ببینید که...قبول کنید کم گذاشته ایم..چه کسی گفته است که عاشقانه نویسی گناه دارد؟!بنظر من گناه انست که من بتوانم برای جوان سرزمینم کاری انجام بدهم اما دریغ کنم...گناه انست که تو بتوانی عاشقانه ی پاک برای خواهر و برادرت فراهم کنی واینکار را با پشتوانه ای که از اسلام داریم انجام ندهی و دشمنان با شیوه های خودشان و با همه ی عنادی که دارند به این نیاز او پاسخ دهند وبعد از چند سال ناگهان ببینی که دیگر او را نمیفهمی....... داستان پاکی یوسف الگوی  خوبی نیست برای ما؟یا پیامبر مثال نزنم همین اقای رجبعلی خیاط... ما در هشت سال دفاع مقدس فهیمه ها را نداشته ایم ؟...فهیمه ای که به همسرش نامه مینویسد خیلی دوستت دارم اما خدایت را بیشتر از تو طالبم*..فهیمه هایی که درباره ی انها به یک سری کتاب "نیمه ی پنهان ماه"بسنده کردیم...باز هم از الگوهایمان مثال بیاورم؟:نامه ی عاشقانه ی امام به همسرشان...نمونه ی برخورد عاشقانه ی اسلامی با هم سر...هر کس بخواندش عاشق امام و دین  امام میشود...نگوییم جوانان دین گریزند بگوییم دین نشانشان ندادیم...عاشقانه را خلاصه کرده اند در نرسیدن...یا به همان ابتدای رسیدن!اخر همه ی فیلمها عروسی است.حالا این موضوع که چرا در همه ی فیلم هایمان عروسیست خودش یک مقاله است که در این مقال نمیگنجد!ولی حالا که هست! اخر فیلمهاست نه اولشان..که اگر اولشان باشد مجبورند فیلمنامه ی شان نوعی از عاشقانه ی پاک باشد ( مثل طلا ومس)که یا بلد نیستند بنویسند و یا اگر بلد باشند و بنویسند نمیدانند روز قیامت جواب رومئو وژولیت را چه بدهند!!!(برای جوانان مذهبی هم در فیلم ها تدابیر ویژه ای اندیشیده اند!برای اینکه مذهبیها از سینما و تلویزیون رانده نشوند اقا پسر داستان ریشی ست و دختر خانم هم چادری و ...به زمین هم نگاه میکنند و...محتوا همان محتوا_جایش هست بگوییم جناب صدا وسیما!مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان)!خلاصه دوستان دغدغه مند من...امدم بگویم کسانی که میتوانند بنویسند فرار نکنند!(انهایی که نمیتوانند هم تا وقتی یاد نگرفته اند لطفا ننویسند که باز بشود قضیه ی رمان دوره ی راهنمایی ما!) بالاخره کشش به رمان خوانی(و بالاخص عاشقانه ) از راهنمایی شروع میشود تا هر وقت که شخص بخواهد !شاید تا اخر عمر...(حالا شما پول ندارید کتاب بنویسید وبلاگ که دارید!)باشد که خواهر کوچکتر من چند سال بعد انقدر عاشقانه ی ناب پاک اطرافش باشد که هیچ گاه طعم تلخ هدر دادن وقت پای "آش قانه "خواندن را نچشد...

پ.ن1:در زمینه ی موسیقی عاشقانه هم که کولاک کردیم ازغیر مجازش گرفته تا مجاز(البته من که خیلی وقته دیگه از روی اسم خواننده  تشخیص میدم مجاز ها رو!!)من اگر جای عاشقها باشم بعد از شنیدن خیلی از همین مجازها به کمتر از طناب دار قناعت نمیکنم!!)

2.زیباترین شعر عاشقانه ای که اخیرا شنیده ام:این بیتش:من از تو رسیدم به باور تو...(اسم فیلمش یادم نیست !!همون که پسره جزو منافقین بود اخرش توبه کرد خوب شد!)

3.*اون ستاره ای که گذاشتم اون بالا!:کتاب نامه های فهیمه 

 


[ یکشنبه 90/3/15 ] [ 9:53 صبح ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 137629