تولد دوباره (دختر امروز) |
سلام بر خواهران و برادران سابق ما............ 25بهمن خوش گذشت راهپیمایی با طعم ولنتاین؟؟ فقط همینو بدونید که : وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد.........همین. [ سه شنبه 89/11/26 ] [ 10:27 صبح ] [ سرباز کوچولو ]
[ نظر ]
شانزده بهمن سالگرد شهادتش بود....تولد دوباره ات مبارک اقا محمد....برای شناختن محمد به وبسایت قافله شهدا سر بزن.qafeleh.ir [ سه شنبه 89/11/19 ] [ 5:45 عصر ] [ سرباز کوچولو ]
[ نظر ]
دوست داشتم در این سینماگرهای ما یکی وجود داشته باشد مثل این(لاست)یک فیلم درست کند. مثلاً فرض کنید یک کاراکتری مثل "باربی" بیاید عاشق یک پسر ایرانی شود و پیام اینگونه بدهد. نه تنها نیست، بلکه ضربه آخری که زدند این بود که یک هنرپیشه ایرانی بازی کرده بود با بازی دی کاپریو. از این دلم میسوزد من 4 سال پیش در حوزه علمیه کلاس داشتم سر برخی از کلاسها خبرنگارها هم میآمدند. من فیلمی را در سینما دیدم به نام "جایی دیگر" همین خانم(گلشیفته) بازی کرده بود. من اعتراض کردم خبرگزاری های مثل مهر، فارس این را منعکس کرد که فیلم جایی دیگر این فیلم در سینمای استراتژیک است و بسیار خطرناک است. فیلم جایی دیگر ماجرای فرار چند ایرانی بود به یک جزیره که یکی بیاید اینها را خارج ببرد. یک آدم دو جنسیتی است یک آدم سیاسی است که از شوهرش فرار کرده این خانم در فیلم یک دختر جنوبی است که حامله شده معلوم نیست که چه کسی حامله اش کرده برای اینکه بچه اش را سقط نکند از ترس خانوادهاش فرار کرده که از اینجا بیرون رود. یکی از هنرپیشهها باصطلاح روشنفکر در این فیلم هست که این فرد قبلاً جبهه میرفته عکاس بوده در جنگ. یعنی کسی که وقایع جنگ را ثبت میکرده این در فیلم می آید می شود محافظ و مراقب دختر. یعنی کسی که به این دختر نماد سرزمین و عقیده تجاوز کرده این را بچه دار کرده و این سرزمین و عقیده نمیخواهد این چیزی را که از آن حامله شده زمین بگذارد. وقتی میخواهد از اینجا بیرون رود و از کشور فرار کند حالا چه کسی محافظش میشود کسی که از این سرزمین دفاع میکرده. لحظه دفاع مردم این سرزمین ثبت میکرده و خون دادن آنها که به عنوان اینکه مام میهن و زنان میهن عقاید را حفظ کنند. خیانت فرهنگی که افراد این فیلم، آن را ساختند و پخش کردند و آمریکایی بودن آنها امروز که فیلم جدید این خانم را ساخته شده رو میشود که همه با هم خواب بودند. هیأت اسلامی هنرمندان در سال 83 یک برنامهای گذاشت، رفتم گفتم این فیلم جایی دیگر خطرناک است این ادامه دارد، امام میفرمود: "اینها برای صد ساله آینده برنامه ریزی میکنند." از این خانم چرا در فیلمهای انقلابی استفاده میکنید؛ "میم مثل مادر" این سینماگران که غول سینمای دفاع مقدس و روشنفکری محسوب میشوند، حداقل این ادبیاتی که من امشب برای شما گفتم نمیدانند! این فیلم پخش شد، یک صحنه دارد در این فیلم که آقای مصفا با همین خانم میرود خرابههای همان جزیره، خرابههایی که در جنگهای قدیم این ایرانیها دفاع کردند از آن و ویران شده است؛ (نقل به مضمون) میگوید: "چرا قدیمیهای ما مقاومت میکردند، مرزها برای چیست؟!" یعنی چرا اجازه نمیدهید هر تجاوزی صورت گیرد؟! چرا میایستید؟! یعنی پیام این فیلم در گفتگوی تمدنها، تسلیم مطلق است. بگذارید تمدن غرب بیاید بگیرد، چکار دارید که این از کجا حامله شده است؟ بگذارید عقیدهتان حامله شود، بگذارید سرزمینتان اشغال شود، نطفه انسان غربی در این سرزمین ریشه بدواند. عراق را گرفتهاند، یک میلیون و ششصد هزار کشته رهآورد همین فضای باز فکری و فرهنگی و ناتوی سیاسی، نظامی و اقتصادی است. آن روز گفتم این داستان ادامه خواهد داشت؛ حالا این فیلم را با دی کاپریو بازی کرده است. این فرد خودش هنرپیشهای همجنس باز است. زن در ادبیات سینمایی یعنی نماد سرزمین. وقتی این می آید عاشق خانم میشود، اولین برخوردی که با همدیگر دارند می گوید "تو ایرانی هستی؟" می گوید "نه! پدرم ایرانی است" این فیلم برای مصرف داخل ساخته شده و با استانداردهای هالیوود نیست. گفتند که گونهای بسازیم فعلاً داخل ایران مقاومت زیاد نشود، خیلی به هنرمندها فشار نیاورند، خیلی بد نشود، سنگین نشود. بله! خانم در این فیلم پوشیده است. ارزشهای نیکول کیدمن، دمی مور و دیگر بازیگران توالتها و رختخوابهایشان در این فیلم نیست. اما علناً میگوید "انسان ایرانی! من این فیلم را برای جامعه تو ساختم، تو که از زمان کشتی تایتانیک تا به امروز دیکاپریو را میشناسی"، از دار و دسته نیویورکیها تا بحال دی کاپریو را میشناسی و فکر میکنی این چهره علاقمندی است و تو جوان ایرانی که با او سمپاتی داری، میگوید که او عاشق سرزمین توست، عاشق عقیده توست. آخر فیلم وقتی میآید از بیرون نگاه میکند به آن بیمارستان و آن دختر را در داخل میبیند؛ یعنی من از بیرون سرزمین تو ایستادهام و عاشق تو هستم. "القای روانی" آنوقت یک احمقی به نام هنرمند در روزنامهها مینویسد "بالاخره داریم دیده میشویم!" اگر ناموست را هم بخوابانند در رختخوابهایشان مینویسی دیده میشویم؟ روزی که داد زدم سر قضیهی دختران ایرانی که به دوبی میرفتند، آخر بحثم گفتم این یک مسئله امنیت ملی است، مسئله 4 دختر نیست. قاضی در دادگاه گفت: "اگر خانمی خودش دلش خواست برود چی؟" گفتم: "مثل اینکه بقیهاش گوش ندادی، من به عنوان یک متخصص علوم استراتژیک میگویم مسئله امنیت ملی است." برای این تمدن "حیا" مطرح است که اگر زده شد نابود میشود. اینها آمدن سراغ زنان و دختران جامعه ما. حالا اگر خودش خواست برود، برود! آن هنرپیشه و سینماگر نفهم که این را بت میکند، به او نقش میدهد در فیلم سینمای شاخص دفاع مقدس، اگر نگفته بودم آن روز در قم، اگر خبرگزاریها منعکس نکرده بودند، اگرهیئت اسلامی هنرمندان برنامه نگذاشته بود، همه اینها را جمع نکرده بود، میگفتم، نگفتیم. میگفتند محیط روشنفکری کشور، مدیران فرهنگی سیاسی اجتماعی را توجیه نکرده است. اما امروز این فیلم را ساختند، ببینید چه وقت بوده، اگر همین آدمها را در رختخواب دراز نکردند و فیلم درست نکردند و القا نکردند به جوان ایرانی که ببین انسانی مثل دیکاپریو، شومپن و دیگران مثل ال پاچینو و رابرت دنیرو، عاشق سرزمین و عقیده تو هستند، آنوقت احمق مینویسد که "دیده میشویم" شاید تو دوست داشته باشی ناموست را بخوابانی کنار دست انسان غربی، اما این مملکت هفتهزار سال با غیرت روی پا مانده است، حتی زمانی که اسلام نبوده. شما آنروز کجا بودی که خون داده میشد تا این مملکت ذره به ذره و میلیمتر به میلیمترش دست غربیها واسرائیلیها و عراقیها و دیگران نیافتد شما که حداقل ادبیات سینمایی را نمیدانید. حداقل سینمای دیونیزس و آپولونیس را نمیدانید، حداقل نمادها را نمیشناسید. دیدید یک آدمی از راه رسید یک فیلم "اخراجیها" ساخت، گفتید که شما حزباللهیها اصلاً سواد ندارید، ولی روی دست همه محیط روشنفکری سینمایی شما زد. حالا ما در این محیط میخواهیم چیزی نگوییم، حرفی نزنیم، آخر این چه مصیبتی است که بر سر مملکت آمده است. وقتی گفتند این خانم فیلم جایی دیگر را بازی کرده، دعوت میکند که بیایید ما را تصرف کنید، دعوت میکند که ما را اشغال کنید، اگر جنگ خواست صورت گیرد مقاومت نکنید، این پیام ضد مقاومت دارد. چرا دستگاه اطلاعاتی ما با این فیلم برخورد نکرد. چرا دستگاه قضایی ما با این فیلم برخورد نکرد. حالا همه ماندند چه کنند با خانم که رفته این فیلم را بازی کرده است. حالا پوشیده بوده، مثل اینکه کلاه گیس سرش بوده! مگر فرقی هم میکند؟ صحنههای دیگری که این خانم برهنه ایستاده، مصاحبه میکند، کلاه گیس سرش است؟ چرا کلاه شرعی سر خودتان میگذارید؟ امروز اسنادش موجود است که این آدم را مطرح میکنند که یک روز بگذارند روبهروی هنرپیشههای غربی، حواسشان نبود! حیثیت سینمای کشور اینگونه میرود. این خانم -مثل همان فاحشهای که میرود دوبی- با اختیار خودش میرود، این فیلم را بازی میکند، اما این خانم ایرانی نیست. سرزمین ایران به هیچوجه توسط هیچ سرباز آمریکایی اشغال نخواهد شد؛ خطبه 27 نهجالبلاغه این را به ما گفته که ذلیل و خوار نشد مگر کسی که در خانه خودش با دشمن جنگید. ما پیرو علی علیهالسلام هستیم، اجازه نمیدهیم که سرباز آمریکایی در سرزمین ما بیاید؛ اندیشه اسلامی و ایرانی توسط اندیشه لیبرالیسم حامله نخواهد شد، این را یادتان باشد روشنفکران سکولارهای ایرانی و استراتژیستهای غربی، مادامی که ما اینجا ایستادیم چشم ما باز است، ذهن ما باز است، طول و عرض ابعاد تفکر شما را شفاف میکنیم و بزرگترین ضربه به یک تفکر مهاجم این است که مشتش را باز کنید. من نگفتم که نئولیبرالیسم دارد نابود میشود، "ژوزف استیک لیتس" گفت؛ خیلی قبل از اینکه "فرانسیس فوکویاما" گفته که آمریکا از هم میپاشد گفته بودم، لذا باز هم میگویم شاید وزارت ارشاد جمهوری اسلامی خواب باشد، شاید دستگاه تبلیغاتی ما نداند، شاید نظام روشنفکری ما متوجه نباشد، اما صرف بازی یک خانم کنار دست یک هنرپیشه همجنسباز مسئله این نیست، بلکه مسئله این است که زن در ادبیات نمایشی یعنی سرزمین و عقیده و وقتی یک کسی به او دل میبندد یعنی میخواهد که سرزمین و عقیده را تصرف کند و این از اندیشه ایرانی، سرزمین ایرانی، تفکر ایرانی و زن ایرانی بدور است؛ مگر مرد ایرانی مرده باشد این اتفاق بیافتد. گفتم که بدانند که ما میدانیم و ما بیداریم، حالا هرکسی می خواهد برود هالیوود و هر غلطی دلش میخواهد بکند، هرکسی میخواهد در این مملکت بانک بسازد، هرکسی میخواهد منطقه آزاد تجاری ایجاد کند، هرکسی میخواهد لیبرالیسم را در فرهنگ و اقتصاد و سیاست به هر شکل آن پیاده کند، ما بیداریم و میایستیم و ایستادیم. پیام قرآن این است که "فإن حزبالله هم الغالبون" غلبه میکند. فساد و انحطاط و تمدن لیبرالی در جامعه آمریکا از درون مثل خوره، آن را میخورد. با فیلم دستگاه هالیوود میتوانند روی پا نگاه دارند؟ به این خاطر و از این منظر گفتم که دوستان بدانند چهار سال پیش گفتم، دستگاه فرهنگی کشور از خواب بیدار نشد. امروز میگویم برای 4 سال دیگر. سینمای ناتوی فرهنگی سربازانی دارد، سربازان آن از آن طرف مرزها نیستند، داخل هستند. اسم آنها استاد دانشگاه می شود، خبرنگار میشود، مدیر اقتصادی و مدیر بانک میشود، آدم منطقه تجاری میشود، سخنرانی وآدم فکری و دانشگاهی میشود. سینماگر و هنرپیشه میشود. سربازان ناتوی فرهنگی خود ما هستیم. هرکس که اجازه داد نفسش را شیطان قلاده بزند، ببرد. این فیلم(لاست) پیام میدهد به جهان که لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و جزیره جهانی یک محیط گم شده است. راه به کجا میبرید!؟ بیایید به همین محیط، وقتی هم از آن محیط برمیگردید، مجبورید که برگردید. پیامبران آنها کیانند؟ جان لاک و دیوید هیوم. آدمهایی که در آن فیلم هستند همه حرامزاده. جوانهای مملکت ریسه میروند که فیلم لاست را ببینند، ما واهمه نداریم؛ ما پیرو مکتب آن مطهری هستیم که میگفت روبروی دپارتمان اسلام شناسی دپارتمان مارکسیسم شناسی بگذارید، تازه بگویید خودشان بیایند درس بدهند. من نمیگویم که تبلیغ شود برای فیلمها، میگویم بروید ببینید، ما نسل خودمان را واکسینه میکنیم. کلید پشت این فیلمها را به آنها نشان میدهیم، حتی اگر استادان فلسفه و هنر در دانشگاههای ما نتوانند این مسائل را تبیین کنند. [ یکشنبه 89/11/17 ] [ 7:44 عصر ] [ سرباز کوچولو ]
[ نظر ]
امروز چه فعال شدم!!خب دیگههههههههههه بریم خوابگاه بخوابیم.نمیدونم چراامروز همه ی پستهام اینقد جدی بود!!عوضش خیلی مفید بود برین همشو بخونینخب دیگه تا دیر نشده بریم که سرپرست خوابگاه دیر تر از نه راهمون نمیده!!!ما به این خوبی اخه چرا اذیت میکنی سرپرستآخیییییششششششش دلم داشت میترکید اینهمه پست یه دونه شکلک نذاشته بودم...راستی اب دستته پرت کن بذار بریزه روی زمین ،اب روشنیه!دعواتم کردن با خودم!و بدو برو رمان نه ابی نه خاکی رو بخون.....نخونی نیم عمرت بعلاوه ی بیست وپنج صدم دیگه ش بر باده بیست وپنج صدم دیگه ش هم تخفیف دانشجویی حساب کردم.چه میکنن این اساتید با ما در ایام امتحانات!!ولی شوخی ندارما بعد از خوندن پستهای قبلیم !! بروکتاب نه ابی نه خاکیو بخون.د برو دیگه چرا وایسادی؟؟؟اه خون ادمو کثیف میکنن بریااااااااا ما که رفتیم خوابگاه.زت زیاد [ پنج شنبه 89/11/14 ] [ 7:47 عصر ] [ سرباز کوچولو ]
[ نظر ]
حاح احمد با لحن گلایه آمیزی گفت: یعنی چی مومن! نمیفهم چیه؟! خوب نگاه کن. آنجا انتهای افق است. من و تو باید پرچم خودمان را آنجا بزنیم؛ در انتهای افق. هر وقتی به آنجا رسیدی و پرچم را کوبیدی بعد برو بگیر راحت بخواب. از فرط خستگی و بی خوابی چشمهایمان را به کمک چوب کبریت باز نگاه داشته بودیم. [ پنج شنبه 89/11/14 ] [ 7:3 عصر ] [ سرباز کوچولو ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |