سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولد دوباره (دختر امروز)
 
قالب وبلاگ

حس غریبی به این وبلاگ دارم.حسی که هم خوب است هم بد.خودم که آرشیو وبلاگم رو میخونم قه قه!! میخندم.پوزخند(ببخشید هر چی گشتم شکلکی دال بر "اعتماد بنفسِ کاذبِ صاحبِ وبلاگ" پیدا نکردم!)

نمیدونم چی اما یه چی که نمیدونم چیه!!(تکرار عمدی بود سوتی نگیرید!)منو میکشونه اینجا.شاید چون خاطرات دوران مجردیم اینجاست(میخواستم غیر مستقیم بگم متاهل شدم!!)نکته بین

شایدم...!(این شاید دوم برای افزایش کلاس کار بود)

خلاصه که تا یه مدت مینویسم اینجا.میدونم که از فرط(فرت!؟)شادی اشک تو چشاتون حلقه زده و بازگشت پیروزمندانه ی من به وبلاگ رو صمیمانه تبریک میگیددوست داشتن اما خوشال نشید اگه باز مث سری قبل کامنت نذارین و هی تند تند ازم تحریف!!(منظورم همون طعریفه) نکین منم غوسه میخورم و میرم گریه‌آور!برم!!!!!!؟؟؟ینی واقعا برم؟؟؟؟؟همین الان؟؟؟ نه نمیرم نه نمیرمپوزخندکجا برم تازه اومدم_این تیکه ی اخرو با لحن شعرگونه!بخونید

خب دیگه حال ندارم.فقط بگم که زندگی جدی شده است!البته من این حالتشو هم دوست دارم اما دوست ندارم زیاد جدی بگیرمشمؤدب(شوخی کردم بابا توبیخ نفرمایید.اصن تکذیب میکنم .من کی گفتم دوست ندارم جدی بگیرمش!زندگی روی سر ما جا داره!اصن برم دنبال خودکار قلم با خط خودم تکذیبیه بنویسم تا دردسر نشده... . عجب حسی داره کله گنده بودن و تکذیب کردنو ..هییییییییییییییییی روزگار ما که نچشیدیم تو این دو خط فهمیدم طعمشو !!)

.........................

پ.ن:چه پرانتزییییییییی!!!

پ.ن2:قبلنا بهتر مینوشتماااااااتهوع‌آور


[ پنج شنبه 91/8/18 ] [ 7:22 عصر ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 137868