تولد دوباره (دختر امروز) |
دیشب که با خواهر ششم دبستانم رفته بودیم بازار داشتم تمرین امر به معروف میکردم که اینقدر وقتی آقامون میگه تذکر بده نترسم(شیطون همون لحظه همچین چنگ میندازه تو گردن ادم که نمیتونی نفس بکشی اما ما شکستش میدیم ان شالله).البته فقط تونستم به یک نفر بگم. کم بود ولی بنظزم برای شروع بد نبود ظهر خواهرم از مدرسه اومد گفت خواهری به یه خانم بدحجاب امر به معروف کردم.منو میگی !!یه عمره دارم با خودم کلنجار میرم که بگم نگم اما خواهر کوچولوم بعد از چند ساعت از آگاهیش گذشته بسی شرمندم کرد! با همکلاسیش بوده.میگه دوستم گفته دلم میخواد به این خانومای بدحجاب قران بدم بگم میذارید زیر پاتون؟؟ خواهرم گفته نههههههههههه این چه کاریه گفته آخه اینا دارن با این حجابشون حرفای قرانو زیر پا میذارن! اینم از کلاس ششمی های این زمونه من دانشگاهم رو دارم کم کم تموم میکنم اما یدونه خاطره ندارم که واجب دینم رو انجام داده باشم..... قال على علیه السلام : وَماأعمالُ البِرِّ کُلُّها وَالجِهادُ فى سَبیلِ اللّهِ عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ إِلاّ کَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛ همه کارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون قطرهاى است در دریاى عمیق.
[ یکشنبه 91/10/17 ] [ 9:30 عصر ] [ سرباز کوچولو ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |