سلام. براتون یه دست نوشته گذاشتم از یه رتبه اول کنکور. درسته که الان جنگ به اون معنای توپ و تانک و گلوله تو ایران نیست (وجنگ نرم ست)اما اگه دور و برمونو نگاه کنیم اون نوع اول رو هم میبینیم. نمونه ی بارزش فلسطین...و یادمون نره حواسمون به مسلمونیمون باشه چون پیامبرفرمودند:کسیکه بشنود صدای مسلمانی که فریادمیزند ای مسلمانان (بفریادمن برسید)واو راکمک نکندمسلمان نیست...
یادمان نرفته است صدای نه غزه نه لبنان را...آنها که گفته اند وهنوزپشیمان نیستند بنابه این حدیث در مسلمانیشان شک کنند.چون کمترین کاری که از ما برمیاید حمایت با زبانست هم غزه هم لبنان جانم فدای اسلام
چکیده ای ازدست نوشته ی رتبه ی اول کنکورپزشکی سال64:شهیداحمد رضا احدی برای هم دانشکده ایهایش
چه کسی میداند جنگ چیست؟
چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را میدرد؟
چه کسی میداند جنگ یعنی سوختن یعنی اتش...یعنی گریز به هر جا.به هر جا که اینجا نباشد...
یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟جوانم چه میکند؟دخترم چه شد؟
به راستی ما کجای این سوال و جوابها قرار گرفته ایم؟
کدام دختر دانشجو که حتی حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار انرا بشنود از قصه ی دختران معصوم سوسنگرد باخبراست؟ان مظاهر شرم وحیا را چه کسی یاد میکند که بیشرمان دامنشان را الوده کردندو زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند...
کدام پسر دانشجویی میداند هویزه کجاست؟چه کسی درهویزه جنگیده کشته شده و در انجا دفن گردیده؟
چه کسیست که معنای این جمله را درک کند نبرد تن وتانک...اصلا چه کسی میداند تانک چیست؟چگونه سر 120 دانشجوی مبارز ومظلوم زیر شنی های تانک له میشود...
ایا میتوانید این مساله راحل کنید:گلوله ای از لوله ی دوشیکا با سرعت اولیه خود از فاصله ی 1000متری شلیک میشود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و انرا سوراخ کرده وگذر میکند ،حالا معلوم نمایید:
سر کجا افتاده است؟
کدام گریبان پاره میشود؟!!
وکدام و کدام..........
توانستید؟؟؟
اگر نمیتوانید این مساله رابا کمی دقت بیشتر حل کنید:
هواپیمایی با 5/1برابر سرعت صوت از ارتفاع 10متری سطح زمین،ماشین لندکروزی را که با سرعت درجاده ی مهران_دهلران حرکت مینماید مورد اصابت موشک قرار میدهد اگرازمقاومت هواصرف نظر شودمعلوم کنید:
کدام تن میسوزد؟
کدام سر میپرد؟
چگونه باید اجساد را از درون این اهن پاره ی له شده بیرون کشید؟
چگونه باید انها راغسل داد؟
چگونه بخندیم ونگاه ان عزیزانمان را فراموش کنیم؟کدام مساله را حل میکنی؟به چه امید نفس میکشی؟ کیف کلاسورت را از چه چیز پر میکنی؟کدام اضطراب جانت را میخورد؟دیررسیدن به اتوبوس؟...
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشاپر کشیدن پرستو شدن...
آی پسرک دانشجو،به تو چه مربوطست که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده؟جوانی به خاک افتاده است؟
آی دخترک دانشجو،به تو چه مربوطست که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند و انها را زنده به گور کرده اند؟
هیچ میدانستی؟حتما نه...!!!هیچ ایا انجا که کارون و دجله و فرات بهم گره میخورد به دنبال اب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده ی کودکی را تر کنی؟؟؟و انگاه که قطره ای نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین ان کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر اب نمیخورد...اما تو اگر قاسم نیستی اگرعلی اکبرنیستی اگر جعفروعبدالله نیستی،لااقل حرمله مباش که خدا هدیه ی حسین را پذیرفت و خون علی اصغرراپس نداد.من نمیدانم که فردای قیامت ایین خون با حرمله چه خواهد کرد...
پس بیایید حرمله نباشیم...