تولد دوباره (دختر امروز) |
لاست؛ تلویزیون استراتژیکی که با آن به جان جهان افتادهاند (سلام دوستای خوبم من اقای رسول عبادی نیستما !!من خودمم! این مقاله رو از سایت تبیان گرفتم که اقای رسولی تحلیل فیلم رو از زبان دکتر عباسی نوشته ند.من کلیپ صوتی اش رو کامل گوش کردم و چون نوشتنش سخت بود و منم که تنبل!!از این سایت گرفتم.خود خودشه!!حتما بخونید طولانیه ولی خوبه که بدونید چی بخوردمون میدن تو فیلماشون): تهیه و تنظیم: رسول عبادی اشاره: متن زیر مشروح سخنرانی دکتر حسن عباسی درباره نقد و بررسی سریال لاست (Lost) است که سال گذشته در دانشگاه سوره انجام شده است. گمشدگان یا لاست (Lost) مجموعهای تلویزیونی است که پخش آن از ?? سپتامبر ???? از شبکه ABC آمریکا و تعداد زیادی از شبکههای خارجی آغاز شد. این مجموعه تلویزیونی داستان 47 نفر از بازماندگان یک هواپیما را نشان میدهد که از سیدنی استرالیا به مقصد لس آنجلس در حال حرکت بوده که بر فراز جزیرهای ناشناس در اقیانوس آرام سقوط میکند. افراد مختلف این مجموعه هر کدام به عنوان نماینده یک تمدن به شمار میروند که مخاطب بعد از دیدن این مجموعه تحت تأثیر القائات فراوانی درباره تمدنهای مختلف قرار میگیرد. مشروح سخنرانی را در زیر میخوانیم: ... اینها با تلویزیون استراتژیک امروزبه جان جهان افتادند. از سینمای استراتژیک عبور کردند. ناتوی فرهنگی امروز در تلویزیون استراتژیک است. امروز در ایران جوانان صرفاً به پای فیلم سینمایی نمینشینند، سریالهای بالای 40،50 قسمت میبینند. دانشجوی ما میآید میگوید سه شب غذا نخوردم 86 قسمت سریال لاست (Lost) دیدم!! زحمت بکش اینها را ببین بگو این استنباط من درست است و شما هم این را میبینید؟ سریالهای 24، فرنس و لاست، دورهای که اینها شروع کردند، با فیلم سینمایی صرف نیست. من فقط ابعاد یکی از این سریالها را اجمالی معرفی میکنم، خیلی از شما دیدید. منتهی ملاحظات استراتژیک پشت صحنه فیلم را میگویم. سریال لاست که هم، گمشده معنا میدهد و هم گمشدهها، داستان یک هواپیمایی است که از سیدنی استرالیا راه میافتد برود لس آنجلس بین راه گم میشود و سقوط میکند، در یک جزیرهای میافتد پایین مجمعالجزایر اندونزی، گوشههای اقیانوس آرام. 47 نفر زنده می ماند؛ اولاً آنجایی که سقوط میکنند در جزایر هاوایی است که عین بهشت است، یعنی تمام این فیلم کارت پستال است. القای اینکه بهشتی که مدنظر بود، همین است. در این فیلم برای شما یک بهشت ترسیم می شود. بروید در اینترنت ببینید فقط به زبان فارسی درباره این فیلم چه خبر است! اگر افلاطون بود میخواست امروز "جمهورش" را بنویسد فیلم لاست را میساخت. اگر سر توماس مور میخواست کتاب "اتوپیا" را بنویسد، لاست را میساخت. اگر بیکن بود میخواست "آتلانتیس نو" را بنویسد، لاست را میساخت. جزیره جهانی جزیرهای است که اینها در آن گمشدهاند. 47 نفر باقی ماندند، که اینها افراد و عناصری هستند از مکانهای مختلف جمع شدند. این 47 نفر را به تمدنهای مختلف در کره زمین تقسیم کردهاند. از تمدن اسلامی با یک میلیارد و 300 میلیون نفر یک نفر را آورده است. یک افسر شکنجهگر عراقی زمان صدام. اسم آن سعید جراح (Sayid Jarrah) که یک هنرپیشه بسیار فاسد آمریکایی است. این هنرپیشه یک رگش هندی است، یک رگش غربی است، همانند سلمان رشدی؛ این در زندگی خانوادگیاش یکی از فاسدترین هنرپیشههای غرب است. یعنی بکگراندی که مخاطب از او دارد، این را انتقال میدهد به جامعه اسلامی. یعنی نمایندهی یک میلیارد و 300میلیون مسلمان، در آن جزیره جهانی این آدم است.
نماینده کل 2میلیارد نفر شرق، یعنی چینیها، ژاپنیها، ویتنامیها، لائوسیها و کرهایها، یک زوج کرهای هستند. برای تمدن آمریکای لاتین که اسپانیولی زبان هستند یک زنی را در فیلم به نام آنالوسیا (Ana Lucia Cortez) قراردادهاند که این زن در خود امریکا در ایالت کالیفرنیا پلیس بوده است. برای تمدن آفریقایی 3، 4 سیاه پوست گذاشته، اما پنبه کار آنها را زده! یعنی اصلاً حل شدند در فرهنگ امریکایی. میماند بقیه که همه آنگلوساکسون (Anglo-Saxons)هستند. از روسها یک نفر منفی که یک چشمش بسته است. از فرانسویها یک زنی به عنوان نماد فرانسه ایفای نقش میکند، بقیه دو قطب اصلی هستند؛ یهود که نماینده اصلی آن بنجامین (Benjamin Linus) است و بازیگر آن اصلاً یهودی است، از یهودیان اشکنازی که قیافهاش کاملاً یهودی است و اسمش هم یهودی است. این از یکی دستور میگیرد بنام جکوب (Jacob) که ما به آن یعقوب میگوییم. یک اسم یهودی است. یعنی پشت صحنه اداره جزیره جهانی، یهود است. بازیگران اصلی همه آنگلوساکسون هستند، همه انگلیسی تبار هستند. یعنی آمریکایی، کانادایی و استرالیایی. نقش اول فیلم یک آمریکایی است به نام "جک شفرد" (Jack Shephard) یعنی چوپان. مسیحیها معتقدند که هرکسی مسئولیت دارد، چوپان گله است. یعنی از اول صحنه که هواپیما سقوط کرده، چوپانی گله را شروع میکند. اسم پدرش "کریستین شفرد" است. کریسیتین (Christian) یعنی مسیحی. چوپان مسیحی. این انسانِ تراز لیبرالیسم است. انسان باکلاس لیبرالها. بلافاصله انسان منفی لیبرالها را معرفی می کند. یعنی ساویر (Sawyer). از داستان "تام ساویر" این عنوان را گرفته است. ساویر، انسان تراز پایین است. یک پرانتز بازکنم یک دقیقه فلسفه هنر بگویم. در فلسفه هنر میگویند که شما باید تراژدی ارائه کنید. هرکس کار هنری میکند باید تراژدی بدهد. تراژدی کشمکش بین دوگروه دیونیزوس(Dionysus)و آپولون (Apollonius). آپولون مرد است و نظم ایجاد میکند، باصطلاح خوب است. دیونیزوس نماد زن است بینظمی و هرج و مرج را دنبال میکند و آشوب و بههمریختگی را میخواهد. از زمان ارسطو قراربود بین این دو شخصیت کاتارزیس (Catastasis) صورت بگیرد. یعنی انسان تصفیه شود. از تقابل بین این دو مثلاً ما بزرگترین تراژدی را قضیه عاشورا میبینیم، میگوییم خوبها یک طرف و بدها یک طرف اینها به تقابل رسیدند، تصفیه ما در این صورت میگیرد که نگاه کنیم و از آن درس بگیریم. از نیچه به این طرف، فلسفه هنر تغییر میکند؛ میگوید نظام آپولونی را کنار بگذارید. بچسبید به دیونیزوسی. نمونه آن را ماه رمضان امسال در تلویزیون دیدید. این سری فیلمها که اخیراً ساخته میشود مثل سریالهای 80 قسمتی و در طول سال میبینید، آن مدل که هیچکس در آن قهرمان نیست، همه عوضی هستند، همه کارهایشان بد است. همه از یک سطح بخصوصی به پایین است، این را "هنر دیونیزوسی" میگویند. سر افطار مردم میروند توالت دستهایشان را خشک میکنند، حرفهای زشت و رکیک میزنند، صدای مردم را درمیآورند. به این میگویند هنر دیونیزوسی. یعنی همه چیز بینظمی و بیاخلاق. هیچکس انسان تراز ندارد. اصلاً در این فیلم آدم بزرگ نمیبینید. یک سریال هم بود شخصیتی داشت به نام "داداشی" که همه بچه پیغمبر بودند. از اول آن شما میدانستید بالاخره یک روز همه جمع میشوند، همه چیز درست میشود، نظم برقرار میشود. به آن میگویند هنر آپولونی. این که سریالهای ما جذابیت ندارد و فیلمهای خوبی نداریم، بدین علت است که آن ابزاری که از آن طرف آوردند بنیادش ایراد دارد. این که یک هنرپیشه زن را گریم کنند این که نمیشود هنر. کارگردانهای ما را جمع کنید یک امتحان فلسفه هنر از آنها بگیرید 99 درصد آنها رد میشوند. دلیل اینکه این فیلم اینقدر جذابیت دارد، بدین خاطر است که انسان تراز لیبرالیسم با انسان دیونیزوسی آن، اینگونه نیستند. از صفر تا 100، انسانهای تراز لیبرالیسم را معرفی کرده است یعنی شما هرچه در سرزمین خود بودید آن را رها کنید! در تفکر لیبرالی وقتی آمدی اینجا حالا استعداد خود را بروز بده. اول سردر تمام فرودگاههای آمریکا وقتی پیاده شوید این جمله نوشته شده است: "آمریکا سرزمین فرصتها". یعنی این سرزمین، سرزمین فرصتهاست. اگر پیاده شدی کار نداریم که در دنیای قبل تو چه بودی، بارها در این فیلم این جمله تکرار میشود، لذا هرکس امکان دارد استعداد خود را بروز دهد. یعنی لیبرالیسم از صفر آن "ساویر" و 100 آن "جک شفرد" که چوپان اینهاست. جان لاک (John Locke) پدر لیبرالیسم است. نفر سوم این فیلم جان لاک است. تمام نکات اصلی کتابهای فلسفه لیبرالیسم را درآوردند و در دهان این آدم قرار دادند، درتمام این 86 قسمت. مثلاً جمله معروف دارد که میگوید "این تو نیستی که میتوانی به من بگویی که چکار نمیتوانم بکنم" ببینید جمله پیچیدگی دارد. این تو نیستی که به من بگویی چکار نمیتوانم بکنم. این را در این فیلم تا شماره 5 آن 5 بار تکرار میکند. یعنی شما از پای فیلم بلند میشوید بدون اینکه خودتان متوجه شوید دوره ایدئولوژی لیبرالیسم را گذراندید. اندیشه جان لاک در القای غیرمستقیم کامل متوجه شدید. [ پنج شنبه 89/11/14 ] [ 3:36 عصر ] [ سرباز کوچولو ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |